Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رکنا»
2024-05-05@12:35:26 GMT

خداحافظی از زندگی باکلاس با مرد بازنشته تهرانی + عکس

تاریخ انتشار: ۱۵ آبان ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۵۴۶۲۶۴۶

خداحافظی از زندگی باکلاس با مرد بازنشته تهرانی + عکس

حوادث رکنا: شرکت کردن در همان کلاس‌ها بود که سر آغاز مشکل نیره و احمد شد و بالاخره کارشان را به دادگاه خانواده کشاند.

به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، همه‌ی ‌‌ مشکل زن و مرد میانسال از زمانی آغاز شد که مرد بعد از 30 سال کار کردن در اداره‌های دولتی بازنشسته شد. از آن روز به بعد بود که باید زندگی‌شان را با حقوق بازنشستگی مدیریت می‌کردند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


اما دوری از کار اینقدر به مرد فشار آورد که تصمیم گرفت با شرکت کردن در کلاس‌های مختلف وقت خود را سپری کند.
شرکت کردن در همان کلاس‌ها بود که سرآغاز مشکل نیره و احمد شد و بالاخره کارشان را به دادگاه خانواده کشاند. زن و مرد میانسال وارد شعبه‌ی 264 دادگاه خانواده‌ی ونک می‌شوند و روی صندلی روبه‌روی قاضی غلامحسین گل‌آور می‌نشینند.
دقایقی در سکوت سپری می‌شود و بالاخره رسیدگی به پرونده آغاز می‌شود. قاضی گل‌آور در ابتدای جلسه می‌گوید: «بنا به درخواست طرفین پرونده این آخرین جلسه‌ی رسیدگی به پرونده‌ی شماست.
با توجه به این‌که توافق شما مبنی بر صدور حکم طلاق حاصل شده است، رأی نهایی امروز صادر خواهد شد. اما قبل از آن می‌خواهم بار دیگر به عنوان قاضی رسیدگی به پرونده از طرفین تقاضا کنم که روی تصمیم خود تجدیدنظر کنید.
شاید با سازش و مسامحه کار یک زندگی بعد از 40 سال به جدایی منجر نشود.» ابتدا نیره صحبت را آغاز می کند. او در جواب قاضی گل‌آور می‌گوید: «آقای قاضی من پنج سال پیش تصمیم به جدایی از همسرم گرفتم.
اما بارها به خاطر وساطت فرزندانم و اقوام از این تصمیم صرف نظر کردم. اما حالا فکر می‌کنم که دیگر جایی برای انصراف از تصمیمم باقی نمانده است.»
احمد همچنان ساکت است و به گوشه‌ای چشم دوخته. اما همان چند جمله کافیست تا سر درددل نیره در دادگاه باز شود.
ازدواجمان سر گرفت
«با خواهر احمد دوست بودم. با همدیگر همکلاس بودیم و سال‌ها بود که همدیگر را می‌شناختیم. وقتی درسم تمام شد یک روز خواهر احمد به همراه مادرش به خانه‌ی ما آمدند.
یک جعبه شیرینی و چند شاخه گل هم آورده بودند. می‌دانستم که دوستم برادری دارد که چند سالی از من بزرگ‌تر است و قصد ازدواج دارد. برای همین هم بود که تا آن‌ها از در وارد شدند شستم خبردار شد که می‌خواهند از من برای احمد خواستگاری کنند.»
نیره این‌ها را در مورد چطور سر گرفتن ازدواجش با احمد می‌گوید و بعد ادامه می‌دهد:«احمد را نمی‌شناختم. با این‌که هم محلی بودیم اما یکی دو بار بیشتر او را ندیده بودم.
خلاصه آن روز مادر دوستم موضوع را با مادرم مطرح کرد و اجازه خواست که به صورت رسمی با خانواده به خواستگاری بیایند. پدر و مادرم که روی خانواده‌شان شناخت داشتند با ازدواج ما موافقت کردند و بالاخره ازدواج ما سر گرفت.»
نیره می‌گوید:«من و احمد در زندگی‌مان مشکل جدی‌ای نداشتیم. مثل هر زن و شوهری گاهی با همدیگر بحث‌مان می‌شد اما نمی‌شد اسمش را گذاشت یک اختلاف ریشه‌دار.
احمد کارمند دولت بود و دست‌مان به دهان‌مان می‌رسید.»صحبت به این‌جای ماجرا که می‌رسد احمد سکوت خود را می‌شکند و می‌گوید:«آقای قاضی همه‌ی مشکل من و همسرم از زمانی آغاز شد که من بازنشسته شدم.
من فکرش را هم نمی‌کردم که جدا شدن از کار اینقدر به من صدمه روحی بزند. پرخاشگر و عصبی شده بودم. نشستن در خانه برایم غیرممکن بود برای همین دنبال راهی بودم که کار مفیدی انجام دهم.»
نیره در ادامه‌ی حرف‌های همسرش می‌گوید:«بعد از این‌که احمد بازنشست شد رفتارش با من و سه فرزندم کاملا تغییر کرد. بدرفتاری‌هایی با ما می‌کرد که تا آن زمان هرگز از او ندیده بودیم.
سعی می‌کردم او را درک کنم و به بچه‌ها می‌گفتم مدتی که بگذرد پدرتان دوباره خوش رفتار می‌شود.خیلی نگران بودم که مبادا حرمت بین فرزندانم و پدرشان شکسته شود.
شاید برای همین هم بود که وقتی احمد به من گفت تصمیم دارد به کلاس موسیقی برود با او مخالفت نکردم. فکر می‌کردم اگر به کاری مشغول شود برای روحیه‌اش مفید خواهد بود.»
چند ماهی که از کلاس رفتن‌های احمد گذشت، شکایت‌های نیره شروع شد. نیره می‌گوید: «احمد بیشتر وقت خود را در کلاس‌های مختلف می‌گذراند. شاید حتی او را کمتر از زمانی می‌دیدیم که سرکار می‌رفت.
خیلی وقت‌ها به مهمانی‌هایی که دعوت می‌شدیم هم نمی‌آمد. خسته شده بودیم از بس برای اقوام بهانه آورده بودیم که چرا او همراه ما نیست.
از طرفی حقوق بازنشستگی او کفاف زندگی‌مان را نمی‌داد. هرقدر به او می‌گفتم همه‌ی پول‌مان را خرج شهریه‌ی کلاس‌های مختلف نکند گوشش بدهکار نبود.با این‌که بچه‌ها دیگر وارد کار شده بودند اما من همیشه در مضیقه‌ی مالی بودم.»
احمد در ادامه‌ی حرف‌های همسرش می‌گوید:«نیره هیچ وقت باور نمی‌کرد که کلاس‌های من هزینه‌ی آنچنانی ندارد. من هم خسته می‌شدم از این‌که همسرم با من مثل بچه‌ها رفتار می‌کرد و رفت و آمدهای من را کنترل می‌کرد.
اینقدر با هم بگو مگوی هر روزه داشتیم که دیگر پای بچه‌ها هم به بحث و دعوای ما باز می‌شد. دلم نمی‌خواست بچه‌ها در گفت‌وگوی پدر و مادر خود دخالت کنند و با آن‌ها هم بحثم می‌شد.
آقای قاضی من و نیره دیگر هر دو از این وضعیت خسته شده‌ایم. الان 15 سال است که من بازنشسته شده‌ام و در این سال‌ها هر روز دارم برای همسرم توضیح می‌دهم که کجا می‌روم و چرا می‌روم.»
قاضی گل‌آور رو به نیره می‌گوید: «فکر می‌کنید هیچ راهی برای حفظ زندگی‌تان باقی نمانده؟»
نیره می‌گوید:«آقای قاضی همسر من حاضر نیست به خاطر من هم که شده کمی دست از کلاس رفتن بردارد. من هم یک زن هستم و هر روز در خانه تنها هستم و از لحاظ مالی در مضیقه‌ام.
اما همسرم این‌ها را درک نمی‌کند. برای همین فکر می‌کنم بعد از چندین سال تردید برای طلاق دیگر وقت آن است که برای زندگی‌ام یک تصمیم جدی بگیرم.»با اصرار نیره و احمد برای صدور طلاق توافقی، قاضی گل‌آور حکم طلاق را صادر می‌کند.

منبع: رکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۵۴۶۲۶۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

اعترافات تکان‌دهنده؛ ۳ جنایت خانوادگی در ۲۴ ساعت

طی ۲۴ ساعت، ۳ جنایت وحشتناک خانوادگی در حالی رخ داد که طی آن‌ها، ۲ زن و یک مرد به قتل رسیدند و ۲ نوجوان دوقلو هم به‌شدت مجروح شدند.

روابط سرد عاطفی به جنایت انجامید

به گزارش خراسان، اولین ماجرای وحشتناک همسرکُشی بامداد چهاردهم اردیبهشت هنگامی فاش شد که مردی با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و از مرگ همسرش پس از درگیری خانوادگی خبر داد. طولی نکشید که خودرو‌های پلیس وارد خیابان مهدی آباد ۳۰ در شهرک شهید رجایی شدند و با حفظ صحنه جنایت، مرد تبعه خارجی (افغانستانی) را در حالی به مقر انتظامی انتقال دادند که قاضی ویژه قتل عمد مشهد دستور‌های محرمانه‌ای را برای بررسی مقدماتی صادر کرد و خود نیز عازم شهرک شهید رجایی (قلعه ساختمان) شد.

دقایقی بعد گروه تخصصی کارآگاهان پلیس آگاهی مشهد نیز به سرپرستی سرهنگ، ولی نجفی (رئیس دایره قتل عمد) نیز به محل جنایت رسیدند و بدین ترتیب تحقیقات می‌دانی قاضی «دکتر صادق صفری» برای بررسی زوایای پنهان این جنایت وحشتناک در حالی ادامه یافت که در ساعت ۲ بامداد تعداد زیادی از اهالی محل نیز در اطراف منزل محل وقوع قتل تجمع کرده بودند. به همین خاطر با دستور مقام قضایی، تدابیر خاصی برای امنیت محل به اجرا درآمد و جسد نیز به پزشکی قانونی منتقل شد.

از سوی دیگر (متهم افغانستانی) تحت الحفظ کارآگاهان به صحنه جنایت انتقال یافت و در حضور قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به تشریح این جنایت هولناک پرداخت. متهم این پرونده جنایی که حدود ۳۷ سال دارد، در اعترافاتی تکان‌دهنده به مقام قضایی گفت: قبلا با همسر و ۲ فرزندم در قزوین زندگی می‌کردیم، اما اختلافات خانوادگی بین ما شروع شد و همسرم سرناسازگاری با من گذاشت. این بود که به پیشنهاد همسرم به مشهد آمدیم و در محله مهدی‌آباد ساکن شدیم. این اختلافات خانوادگی تا حدی پیش رفت که من دچار سوءظن شدم و به همین خاطر روابط عاطفی سردی بین ما به وجود آمد.

متهم همسرکشی در حالی که سعی می‌کرد همه این حوادث تلخ را به مشکل مغزی گره بزند، در ادامه اعترافاتش گفت: من مشکل مغزی دارم. به همین دلیل به همسرم گفتم با من بد صحبت نکن، چون این حرف‌ها به درون قلبم می‌رود و سپس به مغزم می‌زند! ولی او توجهی به من نمی‌کرد و مرا از خودش می‌راند تا اینکه امشب باز هم به خاطر همان روابط سرد عاطف، به من کم‌محلی کرد. من هم که به شدت عصبانی شده بودم گلویش را با دستم فشار دادم و زمانی که بی‌جان شد با پلیس ۱۱۰ تماس گرفتم، اما افسر انتظامی گفت شاید هنوز همسرت زنده باشد. این بود که به اورژانس ۱۱۵ هم زنگ زدم و دقایقی بعد توسط نیرو‌های انتظامی دستگیر شدم.

در پی اعترافات صریح مرد افغانستانی که همسر ۲۵ ساله‌اش را خفه کرده بود، قاضی ویژه قتل عمد از او خواست چگونگی قتل همسرش را به طور عملی روی عروسک خرسی صورتی رنگ فرزندش اجرا کند. او نیز روی کف اتاق دراز کشید و گلوی عروسک را با دستانش فشرد که همه آن‌ها طبق نظر پزشکی قانونی با واقعیت‌های صحنه قتل مطابقت داشت.

پس از بررسی ابعاد مختلف این جنایت، متهم به قتل با دستور قضایی به دایره قتل عمد پلیس آگاهی منتقل شد تا تحقیقات بیشتری در این باره صورت گیرد.

اتهام قتل عمد برای زن صیغه‌ای

در حالی که هنوز ماجرای همسرکشی مرد افغانستانی ادامه داشت، حدود ساعت ۱۵ بعدازظهر چهاردهم اردیبهشت زنی با اورژانس ۱۱۵ مشهد تماس گرفت و مدعی شد همسرش با ضربه چاقو مجروح شده است، اما وقتی امدادگران اورژانس به محل حادثه واقع در خیابان کشاورز ۵ رسیدند، با جسد مردی حدود ۳۳ ساله روبه‌رو شدند که بر اثر وارد آمدن تیغه چاقو به قفسه سینه به قتل رسیده بود؛ بنابراین طولی نکشید که نیرو‌های انتظامی در جریان قتل قرار گرفتند و مراتب را به قاضی ویژه پرونده‌های جنایی مشهد اطلاع دادند.

دقایقی بعد، با حضور قاضی دکتر صادق صفری در محل وقوع حادثه، تحقیقات گسترده قضایی در حالی آغاز شد که گروه تخصصی کارآگاهان پلیس آگاهی نیز وی را همراهی می‌کردند. جسد مربوط به مردی به نام «علی‌اصغر-ر» بود که در پذیرایی طبقه دوم ساختمان و کنار پنجره مشرف به خیابان افتاده بود. در همین حال همسر صیغه‌ای مقتول که مدعی بود باردار است درباره این جنایت هولناک به مقام قضایی گفت: حدود ساعت ۱۴:۳۰ بود که شوهرم با همین وضعیت از بیرون وارد خانه شد و در حالی که به من می‌گفت «کمکم کن» عقب‌عقب رفت و کف پذیرایی افتاد. او بیرون از منزل درگیر شده بود و من اطلاعی از این ماجرا نداشتم!

این زن جوان در حالی خود را بی‌خبر از ماجرای درگیری همسرش نشان داد که اظهارات او برای قاضی ویژه قتل عمد باورپذیر نبود چراکه درپی این ادعاها، قاضی صفری دستور بررسی‌های دقیق درباره وجود لکه‌های خون روی پله‌ها و حتی کفش‌های مقتول را نیز صادر کرده بود و کارآگاهان نیز با بررسی‌های دقیق هیچ نشانه‌ای از وقوع جنایت در خارج از منزل را پیدا نکردند. این بود که «فاطمه-د» زیر رگبار سوالات انحرافی و تخصصی قرار گرفت.

او در اثنای اظهاراتش به اختلافات شدید خانوادگی اشاره کرد و گفت: مقتول شوهر صیغه‌ای من است. او دیشب از شمال کشور به منزل آمد و چنین تصور کرد که فردی به غیر از من داخل خانه است به همین خاطر درگیری بین ما شروع شد و او با لگد در ورودی منزل را شکست که آثار آن هنوز هم وجود دارد. من هم با کلانتری محل تماس گرفتم که آن‌ها به منزل آمدند و این حوادث را صورت جلسه کردند. امروز ظهر هم وقتی از بیرون منزل به خانه بازگشت، زخمی بود و به من گفت «کمکم کن!»
در حالی که زن جوان همچنان ادعای خود را تکرار می‌کرد، ناگهان قاضی ویژه قتل عمد از وی درباره جراحت‌های روی دستش پرسید که متهم با نگرانی و اضطراب گفت: این زخم‌ها مربوط به درگیری شب گذشته با شوهرم است. من از او باردارم و دلیلی ندارد که دروغ بگویم.

در پی ادعا‌های این زن جوان، قاضی صفری اتهام قتل عمد شوهرش را به وی تفهیم کرد و بدین ترتیب او در اختیار کاراگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت تا بررسی‌های بیشتری در این باره صورت گیرد.

قتل همسر با ۲۴ ضربه چاقو

زوایای ۲ ماجرای وحشتناک همسرکشی در حالی زیر ذره‌بین تحقیقات قضایی قرار داشت که ناگهان صدای زنگ تلفن در بامداد پانزدهم اردیبهشت نیز خواب را از چشمان قاضی ویژه قتل عمد مشهد ربود. خبر همسرکشی دلهره آور سومین ماجرای همسرکشی طی ۲۴ ساعت گذشته بود که مقام قضایی را به خیابان شهید چراغچی ۵ کشاند. اما این حادثه زمانی وحشتناک‌تر شد که سرگرد سید قطبی (رئیس تجسس کلانتری خواجه ربیع) از وخامت حال نوجوان دوقلو نیز خبر داد که هدف ضربات هولناک چاقو قرار گرفته بودند. به همین دلیل سومین ماجرای همسرکشی اهمیت ویژه‌ای یافت چراکه هر لحظه احتمال داشت خبر تلخ دیگری در بی‌سیم‌های پلیس به گوش برسد.

طولی نکشید که با حضور قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد در محل وقوع جنایت تحقیقات درباره این حادثه وحشتناک وارد مرحله جدیدی شد چراکه «الهه» (زن ۳۰ ساله) با ۲۴ ضربه چاقو به قتل رسیده بود و دختر و پسر دوقلو (خواهر و برادر مقتول) نیز در بیمارستان شهید هاشمی‌نژاد بستری شده بودند.

پیگیری‌های قضایی نشان داد «الناز» (دختر۱۶ ساله) به خاطر وضعیت وخیمی که داشت به اتاق عمل انتقال یافته و زیر عمل جراحی قرار گرفته است، اما وضعیت «الیاس» کمی بهتر از خواهر دوقلویش بود. در همین حال متهم به قتل که با حضور به‌موقع گروه کارآگاهان و نیرو‌های تجسس کلانتری خواجه ربیع اطراف منزل پدرش دستگیر شده بود، مورد بازجویی تخصصی قرار گرفت و به قاضی دکتر صادق صفری گفت: سال ۹۳ با همسرم ازدواج کردم. البته قبل از او همسر دیگری هم داشتم. اوایل ارتباط دو همسرم با یکدیگر بسیار خوب بود و من هم ۲۲ سال کارمند یکی از موسسات مالی اعتباری بودم که اکنون نیز فعالیت دارد، ولی بعداز آنجا بیرون آمدم.

وی افزود: در این شرایط اختلافات بین همسرانم نیز آغاز شد و به حدی رسید که به ناچار همسر اولم را طلاق دادم. او از همان ابتدا مخالف ازدواج مجدد من بود، ولی من توجهی نمی‌کردم تا اینکه مدتی بعد به همسرم سوءظن پیدا کردم و با آنکه مسیر قانونی را در پیش می‌گرفتم، ولی باز رضایت می‌دادم و پرونده مختومه می‌شد.

خلاصه این اختلافات به جایی رسید که همسرم از حدود ۱۰ روز قبل با حالت قهر منزل را ترک کرد و به خانه پدرش رفت و در همین حال هم اصرار به طلاق داشت. امشب هم وقتی او را با آرایش غلیظ دیدم، با او تماس گرفتم، ولی مانند همیشه ماجرا را انکار کرد و مرا برای دعوا فراخواند. من که برای گفتگو با همسرم به منزل پدرش رفته بودم، ناگهان به خاطر پاسخ‌های سربالای او عصبانی شدم و چاقو را بیرون کشیدم. در حالی که ضرباتی را بر پیکر همسرم وارد می‌کردم، خواهر و بردارش جلو آمدند که آن‌ها را هم با چاقو زدم.

تحقیقات افسران دایره تجسس که با نظارت مستقیم سرهنگ روح ا... شجاعی (رئیس کلانتری خواجه ربیع) و با دستور‌های محرمانه مقام قضایی ادامه داشت، بیانگر آن بود که زوج مذکور دختر ۷ ساله‌ای دارند و «رضا-ب» (متهم) قبل از دستگیری قصد خودکشی داشت که با حضور به موقع نیرو‌های انتظامی این تصمیم وی نافرجام ماند.

دیگر خبرها

  • برگزاری کلاس‌ بازیگری برای دانش‌آموزان تهرانی | نقش‌آفرینی هنرجوها در سریال‌های تلویزیونی
  • برگزاری کلاس‌های بازیگری برای دانش آموزان تهرانی
  • کلاس‌های بازیگری برای دانش آموزان تهرانی
  • اعترافات تکان‌دهنده؛ ۳ جنایت خانوادگی در ۲۴ ساعت
  • مشق الفبای زندگی در آغوشی شاید مهربان‌تر از مادر
  • زندگی و زمانه آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی در «شمع محفل»
  • وزارت دادگستری آمریکا به دنبال تحریم گوگل است
  • خداحافظی تلخ مارکو رویس از دورتموند پس از ۱۲ سال + ویدئو
  • روایت مرحوم آیت‌الله نجفی تهرانی از زندگی اش
  • زلاتان ابراهیموویچ: هنوز هم بهترین هستم؛ به خاطر بچه‌هایم تصمیم به خداحافظی از فوتبال گرفتم